ترجمه، تصحيح، زمانبندي و تنظيم زيرنويس از : آرمين
armin.mail007@yahoo.com

 

اون اينجاست

 

صبح بخير مادام، قيمت فال بيني چقدره؟

 

سه فرانك عزيزم، روي درب هم نوشته

 

معذرت ميخوام

 

نمي تونم ببينم

 

ما بايد بريم. ديرمون شده
اتوبوس رو از دست ميديم

ممنون، مادام

 

چي مي بيني؟

 

من 34 سالگي تو رو مي بينم

 

ساكت باش

 

اون دربانه

وقتي داشتم فرار ميكردم منو پيدا كرد

 

اينا اطاق هاي سال اولي هاست، درسته؟

 

اونا خيلي خوش گذرون هستن

اطاقهاي ييل مثل اطاق هاي راهبه ها ست

 

ارسطو و پرهيزكاري. واي خدايا، متاسفم

مهم نيست
البته كه مهمه، من اونا رو خراب كردم

 

يك لحظه صبر كن

 

بيرون بارون شديدي مياد، آره؟

از نظر تو اشكالي داره كه من اينجا بمونم تا بارون كمتر بشه؟
نه، البته كه مي توني بموني

 

من با يكي از اون لردها قرار داشتم
مي دونم. جولين السورس

ما دعواي وحشتناكي داشتيم
نمي تونم به اطاقش برگردم

 

بايد اين لباس ها رو دربيارم

 

ببخشيد

 

كمك كن

 

كاملاً بهم چسبيده

 

اگه پاره بشه مهم نيست

 

ممنون

 

عافيت باشه

 

نمي تونم اجازه بدم توي اين شرايط بيرون بري
مي توني توي تخت من بخوابي

 

اما ما هنوز به هم معرفي نشديم

 

من روي صندلي مي خوابم و كشيك ميدم

 

خيلي كار شرافتمندانه اي، اما من نمي تونم توي تختي كه از تو بدزدم خواب ببينم

 

تو داري با نگه داشتن من در اينجا ريسك وحشتناكي مي كني

 

معذرت ميخوام
نه. معذرت نخواه

 

من چاپلوسي كردم
عادي نيست

 

بايد اينطور اميدوار باشم

 

من جيلدا بيس هستم
مي دونم كي هستي

 

بنظر بد شگون مياد
تو اين اطراف خيلي مشهوري

اهل كجايي؟
اصالتاً واسه دوبلين

ما بعد از قرارداد نظامي به شمال مهاجرت كرديم
واسه چي؟

 

پدرم يه پليس بود

 

اون در طول جنگ كشته شده بود

 

بنابراين تو انگليسي هستي يا ايرلندي؟

 

روي كاغذ انگليسيم
اما بقيه باور نمي كنن

 

منم باور ندارم

 

چطوري به اينجا رسيدي؟
من يك بورس تحصيلي گرفتم

 

زيبايي، شجاعت و نبوغ

 

چه چشمگير

 

تو همچنين آلت خوبي داري و من اميدوارم كه يك خواب درباره اون ببينم

 

شب بخير، گاي
شب بخير

 

ما تونستيم. من زندگيم رو مديون تو هستم

 

تو هيچي به من مديون نيستي. جالب بود

 

همه جيلدا بيس رو مي شناختن

 

پدرش صاحب يكي از كارخونه هاي بزرگ شامپاين فرانسوي بود

مادرش يك سوسياليست ثروتمند آمريكايي بود

ازدواج اونا خيلي طول نكشيد

و جيلدا بيشتر عمرش رو در ايالات متحده گذرونده بود

اون در كمبريج كاملاً رسوا شده بود

 

و شب گذشته، اون در واقع توي تختخواب من خوابيد

 

اگه كسي مي دونست من بايد ديشب رو جشن مي گرفتم

 

تو گاي ماليون هتسي؟

 

آره
جولين السورس

 

من واقعاً درباره اون شب بي نهايت ممنونم
جيلدا گفت كه تو يك انسان شريف بودي

واقعاً نمي تونم اونطور كه بايد ازت تشكر كنم
تو گوشت منو نجات دادي

من گيج شده بودم و به احتمال زياد اگه اونا اونو اينجا پيدا ميكردن از ارث محروم ميشدم

خوشحالم كه كمك كردم

گوش كن، ما يك مهموني كوچيك آخر هفته داريم

جيلدا ازم خواسته كه تو رو هم دعوت كنم

اميدوارم كه رقاص خوبي باشي

چون من اين مهموني رو در قصرم ميگيرم

البته يك دختر هم لازم داري

مي تونم يكي جور كنم

وقتي تازه وارد دانشكده شده بودم، نمي دونستم دخترها چي هستن

 

نگرانم كه آقاي السورس به شما اجازه ورود ندهند
مگر اينكه قبلش يكي از اين نوشيدني ها رو بخورين

كلمه عبور "مارتيني" است

 

خدايا، اون مزه پارافين ميده

عزيزم، مزه اش نكن به راحتي قورتش بده

خون تازه
سلام، پسر

 

شما دخترها امروز عصر بايد بخواين كه با من برقصين

چون جيلدا خودش رو در كالايس گير انداخته

جيلداي بيچاره
دوام بيار

كالايس جاي وحشتناكيه

سلام، گاي
سلام

خوشحالم كه تونستي بياي

 

تو همون پسر مشكل سازي كه

دوست دختر جولين به شدت ازت انتقاد ميكنه

ناراحتي؟
من اونو ترسوندم

 

واست مهم نيست كه اون هرزه بشه؟

تا مادامي كه از يك خانواده خوبي هرزه باشه، نمي تونم بي تفاوت باشم

 

فكر مي كني كه خيلي جرات داري كه از اين كلمات استفاده مي كني؟

بايد بعضي اوقات از اونا استفاده كني
واسه ادامه مطلب خوبه

 

امروز صبح احساس خيلي عجيب غريبي دارم

 

چي مي نويسي؟

يك غزل واسه كمرت

 

جيلدا
سر نايت

 

اونجا نرو
چرا نبايد طبقه بالا برم؟

يك مراسم رقص و خوش گذروني در راهه
صداش كه اميد بخشه

شريكم مدير اصلي اين برنامه عصره

شريكت مولي تولوتريس نيست، خودشه؟

آره. اون بلافاصله سرما ميخوره

 

جولين داره يك شعر درباره معده اش مي نويسه
چه بي تربيت

 

واست مهم نيست؟

من واسه مولي متاسفم. اون يك شاعر وحشتناكه

 

تو خيلي مدرني، مگه نه؟

 

اينجا خيلي احساس راحتي نمي كنم

با وجود تمام اين ثروت احساس گناه مي كنم

اون فقط يك بازيه. جدي نگير

بيشتر از يك بازي نيست اگه دست از كار بكشي و سعي كني يك خانواده رو تامين كني

خوشبختانه من اينطور نيستم

 

و تو هم نيستي

 

من فقط امشب اينجا اومدم تا تو رو ببينم

 

گفتم كه
خوبه

 

تو دوست داشتني هستي

 

تو نيستي

 

چشمات هميشه قرمزه
تو مثل يك سگ شكاري مي موني

 

تو قدرت التيام بخشي فوق العاده اي داري

 

اگه يكي پيداش بشه چي؟
ما اول اينجا بوديم

 

واي خدايا
فكر مدرسه يكشنبه ها رو بكن

چي؟
فكر مدرسه يكشنبه ها رو بكن

چرا؟
چون اين يك ورزش تيميه

 

ممنون، انوين

فكر كردم بايد محتاطانه باشه كه
فكر خوبيه

صبح بخير، انوين

فكر كردم امروز صبح شايد صبحانه رو در بالكن بخوريم

 

جيلدا
اينجا روي ميز چيكار مي كني؟

 

تولدت مبارك عزيزم

 

اون كيه؟
دوستم، گاي

 

وقتي كه وارد شدم واقعاً دستات پر بود

جيلدا، اون واقعاً يك انسان اوليه است

مي دونم و تصميم دارم كه به همه نشونش بدم

 

جولين، هيچ اتفاقي نيفتاده
ميخوام واسه يك لحظه فكر كنم كه هيچ اتفاقي نيفتاده

بجز اينكه ما داريم غزل هايي واسه همديگه مي نويسيم

 

بسيارخوب. مي توني بلند شي، خواهش مي كنم، قبل از اينكه كس ديگه اي تو رو ببينه؟

محبوب باش و اون لباس شبت رو به من قرض بده، باشه؟

جيلدا، اون زير چيكار مي كردي؟

خوب، چونكه امروز واسه تو روز بزرگيه

به افتخارت لباس تولدم رو مي پوشم

 

من فكر كردم براي اطمينان مي شنوم كه جيلدا و جولين از هم جدا شدن

اما انگار هيچي بين اونا عوض نشده

 

يك چند هفته اي گذشت

و وقتي كه من كاملاً قبول كردم كه هرگز دوباره با اون نباشم

يك اتفاق غير منتظره افتاد

 

طلاق بايد واسه 12 سال پيش باشه
آره، اون بايد داغون شده باشه

 

مي تونم ملحق بشم؟

 

پنج شيلينگ واسه حق عضويت سالانه است

 

درباره مادرت شنيدم
بايد وحشتناك بوده باشه

 

واقعاً اون واسه من يك غريبه بود

 

اما چيكار ميكردي؟
بيلياردم رو تمرين ميكردم

 

مي خواستم ببينمت تا بهت بگم كه دارم انگلستان رو ترك مي كنم

چرا؟

به سفر كردن علاقه پيدا كردم. ميخوام مسافرت برم

 

كجا ميخواي بري؟

وقتي جوانتر بودم عاشق قصه هاي هزار و يك شب بودم

شايد از اونجا شروع كنم

 

تور مسافرتي رو دوست داري؟

 

بايد درست رو تموم كني

 

جولين خبر داره؟
واسش يك نامه خوب ميذارم

 

تو تنها دوست از اين فصلي كه دوست دارم نگهش دارم

 

سه هفته بعد، جيلدا انگلستان رو ترك كرد

و ارتباط يكطرفه بين ما شروع شد

چون اون هرگز به حد كافي يك جا نمي موند تا نامه هاي من به دستش برسه

 

بعد از يك سال اون ديگه نامه ننوشت

 

در همون زمان من فارغ التحصيل شدم و در قسمت شرقي لندن به معلمي مشغول شدم

من داشتم زندگيم رو ميكردم تا آخرش اونو فراموش كنم

 

جنگهاي داخلي در اسپانيا شروع شده بود

و منم با جمهوري خواهان

در مبارزات بسيار وحشتناك روز افزون عليه فاشيست ها همراه شده بود

 

تايبريوس در شرايط بديه
برده ها كجا هستن؟

 

خواهيم ديد كه چقدر توي سالن شهامت داري

بطري هاي آب نوشيدني اونا رو دور نگه دارين

تقريباً يك ساله كه از اون هيچ نامه اي نداشتم

 

اما جيلدا هميشه يك حس عجيب غريبي از زمان داشت

 

اون به پاريس برگشت

تا بهم بگه كه يك فصل جديدي در زندگيش داره شروع ميشه

و از من خواست كه اون ببينم

 

يك بار ديگه، هيچ چيزي در دنيا واسه من وجود نداشت

 

خانوم بيس؟

 

صبح بخير

من دنبال خانوم بيس ميگردم

 

گاي. اومدي. چقدر زود

خوب، آخرش يك آدرس واسم فرستادي

 

نگاهش كن. يك هويي مردي شدي

الان حتي اصلاح مي كنم

 

چقدر مي توني بموني؟
فقط تا فردا. بايد كار كنم

مسخره است
حداقل بايد يك ماه بموني

بهتره براي امشب آماده شيم

 

!

 

دير نکني

 

مي توني نمايش منو ببيني؟
چه نوع نمايشي؟

امشب مي بيني

تو رو توي يك فيلم به عنوان يك برده در رم باستان ديدم

 

اون مزخرف نبود؟
چطوري وارد اون فيلم شدي؟

يك فيلمبردار آمريكايي رو ديدم و با اون به هاليوود برگشتم

 

اولش مي خواستم يك هنرپيشه بشم

اما بعد علاقه ام به دوربين ها بيشتر شد

 

هر شب توي رختخواب مخشو ميزنم!

 

هنوز ازدواج نكردي؟

 

نه كاملاً
خوبه

 

مطمئنم كه يك باغ وحش از افرادي كه ستايشت مي كنن داري

 

خوب بعد از كار ميخواي چيكار كني؟
دارم واسه جمهوري خواهان اسپانيا پول جمع مي كنم

فراموش كردم كه تو وجدان داري

 

ماكس. اين گايه

 

اون تازه از لندن رسيده

 

به پاريس خوش اومدي
واسه افتتاحيه به اينجا اومدي؟

اون چيزي در اين باره نمي دونه، بنابراين كاملاً بي هدفه

درسته

 

كجا مي موني؟

يكي از دوستام يك هتل اين اطراف داره

اون اينجا مي مونه

 

اون و ميا مي تونن با هم آواز بخونن تا خوابشون ببره

 

خوبه

 

اوضاع داره بطور غير قابل باوري جادويي ميشه، اينطور نيست؟

و تصميم دارم بطور غير قابل باوري شلخته بشم

تو انگليسي هستي. مردم همين انتظار رو ازت دارن

 

واست مهمه؟

 

پس ماكس عاشقه؟

 

اون نمايشگاه داره

 

درواقع، اون شريك خوبيه

 

اما واسه مالك شدن بي نهايت پيره

 

اون روي زمين يخ خيلي نازكيه
پس اميدوارم كه ذوب بشه

 

بد اخلاقي نكن

 

نمي دونستم به اين زودي مياي

 

و به هر حال

 

مطمئنم كه هر شب در لندن تنها نمي خوابيدي

 

لحظات دلخواه. هوس، پوچي و خوشي

 

عاشقان برنده و بازنده

 

افتخاره كه اولين ميزبان كاريه

اين عكاس جديد باشم

 

در آخر به عنوان جايزه، مي تونم يك پيكر تراش زنده

مخصوص امشب رو ببينم؟

 

خانوم ها و آقايان

 

ستم بر جوانان!

 

عكس ها توي نوع خودشون خوب بودن
اما مجسمه ها يك چيز ديگه بودن

مشكل اينه كه ما تصميم داريم هرگز دوباره اونا رو نبينيم

جيلدا تو بايد اونا رو فيلم كني
واسه نسل آينده نگه داري

اونا لازمه كه زنده باشن تا مردم بتونن به اونا تكيه كنن

و بوي اين مدل ها رو استشمام كنن

 

ميا، نگران شدي؟

دوست داري مردم دور و برت مثل سگ بو بكشن؟

 

من يك مجسمه سازم، بنابراين اونا واسم مهم نيستن

 

گاي، تو چي؟

چيزي مثل اون توي انگلستان ديدي؟

نه، نديدم

 

گاي فكر مي كنه كه هنر بايد سياسي باشه

در لندن اون بيشتر وقتش رو براي جمهوري خواهان اسپانيا مبارزه مي كنه

 

هنرمندهاي آلماني 15 سال گذشته نازي ها رو مسخره ميكردن

و اصلاً هيچ تاثيري هم نداشت

حداقل تلاششون رو كردن

نسبتاً نااميد كننده است كه اونا فقط موفق
شدن يك بليت در تمام اون اردوگاه ها بدست بيارن

و دونستن اين مطلب رضايت بخشه كه اونا
شهامت محكوميت عقيده خودشون رو داشتن

 

به سلامتي ترس خردمندانه

نه، به سلامتي ميا، كسي كه زيبايي رو به همه ما القا كرد

 

تو بايد مدل كوكو چانل باشي، من مي تونم معرفيت كنم

 

ميا آموزش پرستاري مي بينه

اون فقط در اوقت بيكاريش مدل ميشه و من يك قرارداد انحصاري دارم

اما احساس مي كنم كه قبلاً تو رو ديدم
من هرگز چهره ها رو فراموش نمي كنم

 

شايد منو در "لي گراند جو" ديدي

 

چطوري نهضتت رو واسه اسپانيا ادامه ميدي؟

تو توي هئيت شورا مي شيني و توي خيابون ها نشريه پخش مي كني؟

و اگه واقعاً اينقدر احساس قدرتمند بودن مي كني

چرا در گروه هاي سربازان خارجي كه در اسپانيا مي جنگن نام نويسي نمي كني؟

تصميم دارم بعد از تموم شدن ترم تحصيلي اين كار رو بكنم

جدي ميگي؟
آره، جدي ميگم

 

خوب، خط بايد عقب كشيده بشه

فاشيسم بايد متوقف بشه قبل از اينكه ما رو غرق خودش بكنه

شب بخير

 

تو خيلي جدي شدي
دنيا جدي شده

 

همه ما از انحراف ميميريم

 

متاسفم امشب نمي تونم با تو باشم

دوستش داري؟
بعضي اوقات

 

اما من قبول دارم كه اون در اين لحظه خيلي بيش از حد داره تلاش مي كنه

 

ميا، از حمام بيا بيرون
داري مثل آلو ميشي

 

لي گراند جو يك كاباره است؟

رقص لخته. استريپ تيز

 

اون با هيچي يه اينجا اومده
اون شاگردمه

من ميخوام ما سه نفر دوست باشيم

جيلدا، مياي؟

 

فردا صبح مي بينمت

 

اين مبل راحتيه

 

وقتي تازه اومده بودم سابقاً روي اين ميخوابيدم

 

چند وقت اينجا بودي؟
نصف سال

اهل كجاي اسپانيايي؟

استورياس. در شمال

 

حسودي نكن. اون خاص اون زن نيست

 

هيچ كدوم از ما نيستيم

 

اون ميخواد تو هم بشنوي

اون از احساسش درباره تو مي ترسه

 

آره، خوب، منم از احساس خودم درباره اون مي ترسم

 

كيه؟
منم

 

چطور جرات مي كني اينقدر رقت انگيز بطور ملودرام منو ترك كني؟

نوشيدني چي داري؟من كاملاً خشكم

 

سلام

 

اين لينداست
سلام جيلدا

 

متاسفم كه بيدارت كردم

 

من توي قايق دريازده شدم

بعدش سعي كردم چيزي بخورم تا معده ام آروم بشه

اما غذاي اين كشور وحشتناكه

 

الان وقت بديه؟
تو چي فكر ميكني؟

 

ماكس ميدونه تو اينجايي؟

ماكس درباره تو خيلي خسته كننده بود، بنابراين منم اخراجش كردم

 

من نميذارم تو بري و خودتو بكشي

شايد با مغز منفجر شده ات برگردي

گفتگوها بطور باور نكردني يكطرفه پيش مي رفت

 

حالا، يك پتو بهم بده و بعدش مي توني برگردي بخوابي

 

چيكار مي كني؟
دارم ميرم

 

اون اونجا مي خوابه
مي خوام لباس خوابش رو بيارم

گاي، من توي سينما با تو بودم

 

بعد از اينكه اونو ديدي، به سختي بقيه روز رو حرف ميزدي

و وقتي نامه اش بدستت رسيد، بلافاصله سوار قطار شدي

 

من دارم ميرم

 

نيازي نيست
من صبح يك شروع خوب داشتم

 

گذشته از اين فكر كنم كمي مزاحم هستم

 

تو كه ازش نخواستي اينجا رو ترك كنه، مگه نه؟
نه

 

از اونجايي كه اون رفته، فكر نكنم به سختي خوابم ببره

 

تو فكرش رو هم نمي كني كه چطوري من در كمبريج عاشقت شدم

 

و وقتي اينجا رسيدم چيزي عوض نشده بود

معجزه بود

 

تو و ميا چطوري همديگه رو ملاقات كردين؟

 

من اونو توي خيابون ديدم
تا يك كافه تعقيبش كردم

 

تو افراد رو انتخاب مي كني، درسته؟
به زندگي من بيا

 

بعضي اوقات غريبه هاي كاملي رو مي بيني اما يك چيز خاصي درباره اونا وجود داره

و فكر مي كني من بايد واقعاً تلاش كنم و با اونا حرف بزنم

چون هرگز دوباره اونا رو نمي بينم
اما تو اين كار رو نمي كني

چون تموم نشده

اما به هر حال همه اينا كار سرنوشته

اون بايد اطاق تو باشه كه من اون شب در كمبريج وارد اون شدم

منظورت چيه؟

كل اطاق آشنا بود
من قبلاً اونو در رويام ديده بودم

شايد يك جايي رو به يادت مياورده كه قبلاً اونجا بودي

ما فقط فكر مي كنيم كه رويا ديديم

تو خيلي از خود راضي هستي

 

فكر يك چيز فيزيكي مثل بقيه بدن نيست

شايد فكر مي تونه توي رويا به جلو بپره
شايد نبايد فكر از قوانين فيزيكي تبعيت كنه

اما اگه اطاقم قبلاً اونجا بوده

پس به اين معنيه كه همه چيز از قبل تثبيت شده بود

 

تو فكر مي كني كه من بي اختيار شده بودم

 

اما هميشه اينطور مي خواستم

درست مثل اينكه هميشه مي خواستم برنده اين بحث باشم

 

اين چيزيه كه توي مدرسه ياد گرفتم

من بايد چيزي رو كه مي خواستم بدست مياوردم

از كار تدريس استعفا بده
با چي زندگي كنم؟

من بهت يك شغل ميدم به عنوان دستيارم
درآمدش چطوره؟

 

انعام خوبي داره

هر شب به اونا گوش ميدم

نميذاريم بخوابي؟
اون مي تونه توي هر شرايطي بخوابه

اون گفتگوهاي خوبي توي خوابش داره
سه يا چهار نفره

بعضي اوقات به زبان هاي مختلفي حرف ميزنه

 

پس، قبول مي كني؟

 

بندازش دور!

 

مامان!

اين چقدر زمان ميبره؟

 

فقط يک ساعت.
من ميخوام بازي کنم!

 

نزديک خاله بايست.

 

پسر كوچولوي نفرت انگيز. چطوره؟

الان دختر کوچولوي وحشتناک همين اطرافه

 

دستهاتو اينطوري نگه دار

 

يه لبخند بزرگ!

 

اين يکي خوبه

 

اون کيه؟

مادام کراسل، اون سينه هاشو توي کل پاريس نمايش ميده!

 

اين تبليغاته!

 

سلام. داشتيم عكس ها رو مي ديديم

 

آره، چاپلين جديد

 

سلام جيلدا

 

پس، گاي

 

تو از لندن بخاطر شهر نور دست كشيدي؟

اينطور بنظر مياد

ميا

 

اينجا رو عوضش كن
چرا؟

اون به نمايشگاه اومد

اون چيزهايي رو كه قبلاً نديده رو نميخواد ببينه

تو قسمتي از مجسمه من بودي
حالا فاميلي

چيكار مي كني با اون بيرون ميري؟

كنجكاوم

تو كه مي دوني اونا درباره اون چي ميگن

بايد چيزهايي كه درباره تو ميگن رو بشنوي

 

لباست اونو فوق العاده كرده

 

پس بعد از اون شام مي خورين؟
تصميمي نگرفتيم

چه ساعتي بايد برگردونمش؟
خفه شو

بعداً مي بينمتون
عصر بخير

 

تو مرد خيلي خوش شانسي هستي كه با دو تا زن زيبا زندگي مي كني

 

اما جيلدا هنوزم منو تائيد نمي كنه

 

بعضي اوقات فكر مي كنم حسودي مي كنه

 

بنظر مياد تو يك تاثير آرامش بخشي روي اون داري

 

اون سابقاً كارهاي وحشتناكي ميكرده، اما مطمئنم كه تو خبر داري

و واست مهم نيست
نه، واسم مهم نيست

خيلي ستودني است
گذشته و آينده بي ربط هستن

 

حال همه چيزه

 

مي دوني اولش فكر ميكردم كه تو يك ايده اليستي، يك خسته كننده

اما تو هم يكي از مايي

 

مثل يك مرد كه به يك مرد ديگه ميگه، بهم بگو

 

جيلدا توي تختخواب چي دوست داره؟

 

مثل يك مرد به يك مرد ديگه؟

 

به تو ربطي نداره

 

زود باش ميا. واسه ما برقص

 

خواهش مي كنم
كريسمسه

 

زود باش
بسيارخوب

 

چرا نه؟

 

خانوم ها و آقايان

از کلاب گراند ژئو

 

در بار ليپ

 

يه نفر با نفس وحشتناک؟

 

واسه من دستاي سردي داشت!

هميشه مچ دست منو فشار ميداد
جوک تعريف ميکرد با اين اميد که من بخندم!

 

شما دو تا چي ميگين؟

 

تو
و تو چي ميگي؟

 

چي ميگي؟

 

ساعت 4 رو گذشته
ما تقريبا روز كريسمس رو از دست داديم

من گرسنمه

 

يه آمريکايي ترک تبار بد يمن براي پيشنهاد براي آزادي در پارک وحش امروز داد

-

پايان خوش کمتري براي روباه داره نسبت به ترک تبار

 

هوا توي...

 

متاسفم. من يك كلمه هم نفهميدم

لازم نداري

اگه يك حيوون اون صداها رو دربياره، مي فهمي كه اون شيطان بوده

اون ميگه وقتي كه آلمان دوباره به قدرت برسه

ديگه هيچ ادعاي منطقه اي نداره

حرفش رو باور مي كني؟

 

وقتي از مدرسه شبانه روزي به خونه ميومدم نقاشي تمام اين مناطق رو مي كشيدم

مي تونم اونا رو ببينم؟
همه اونا رو دور انداختم

 

من هيچ استعدادي در نقاشي نداشتم
مي خواستم ون گوگ بشم

 

صبح بخير فرانكويز
صبح بخير مادموازل

 

پدر چيكار مي كني؟

 

جون حشرات رو نجات ميدم

 

هرگز اينقدر مهربان نديده بودمت

 

صدايي رو كه توليد ميكنن دوست ندارم

چرا يونيفورمت رو پوشيدي؟

يك مسابقه رالي در ريمس بود

جبهه ملي ما كاملاً در اين كشور شناخته شده نيست

دنيا به سمت مسكو تغيير عقيده داده

كه اين موضوع كمي ما مالكان كوچيك رو نگران مي كنه

 

اما سياست هرگز يكي از نقاط قوت دخترم نبوده

پاتو از صندلي بردار

چارلز بيس
گاي ماليون

واسه شام به ما ملحق ميشين؟

فرانکويز، دو تا انتخاب ديگه

 

گاي اخيراً از انگلستان به اينجا اومده

 

خوب، هنرپيشگي چطوره؟

 

من فقط يك فيلم بازي كردم
اين كار هرگز واسم يك شغل نبوده

 

بعدش چي؟ نميتونم با اون ادامه بدم

اولش رقص بود، و اطاقش پر از باله بود

بعدش اون از استاندال طلاق ميگيره و البته ميخواد كه يك رمان نويس بزرگ بشه

پس چي شد از نقاشي سر درآورد؟

پدر من يك چيز از شما ياد گرفتم، اينكه هرگز اشتباه يك نفر رو عقده نكنم

 

نامادريم كجاست؟
شايد سگ ها رو برده بگردونه

 

واسه گروه ماكس چه اتفاقي افتاد؟

يك نوري از بقيه روزها

من در هر جنبه از زندگي اون يك پدر ناشي بودم

 

واسه همينه كه ازت متنفرم، چون ژن هاي طاهري رو به من اختصاص دادي

 

اين محصول سال 1930ه

 

نه، 1928ه

 

اين نرم تره.

با جوهر کمتر

 

ميگن كه حس چشايي شراب ساز آخرين حسيه كه ميشه ازش گرفت

 

اما جيلدا بهم ميگه كه تو خيلي به مشروب علاقه مند نيستي

من توي گينس بزرگ شدم
ما مشروب گينس در فرانسه رو مي خوريم

واسه يه معده ناراحت خيلي خوبه
موي سگ

در واقع

 

جيلدا امشب خيلي بي احساس بنظر مياي

 

اون دوست داره با پوشيدن لباس ها و جواهرات مادرش منو وحشت زده كنه

فكر كنم اون ميخواد كاري كنه تا من احساس گناه كنم

مي بيني، اون منو مقصر مرگ مادرش مي دونه

 

پدر من تو رو مقصر نمي دونم

سرنوشت با مردم اينطوري رفتار ميكنه، همين

سرنوشت يك بهانه واسه افراديه كه از نقص عصبي رنج ميكشن

 

پس تقصير اون بود، درسته؟
نه، به هيچ وجه

قطعاً و كاملاً تقصير منه
من يك حيوون بي عاطفه و احساسم

 

مي بيني عزيزم؟ تو با يك حيوون ازدواج كردي

 

من با يك حيوون ازدواج كردم چون خودم يك زن شكارچي هستم

و اگه نتونم به راهت بيارم، مي كشمت

 

پس من بايد راهم رو درست كنم

 

عزيزم، مگه تولدت به اين زودي ها نيست؟

 

حالا، بايد كاري كنيم تا امسال رو جشن بگيريم

 

مي دوني كه من هرگز تولدم رو جشن نمي گيرم

اگه قبلاً از تولد مي ترسيدي، بعداً كه به سن من برسي يك فرد عصبي ميشه

 

نمي تونم تصور كنم به اين سن و سال برسم

 

ممنون، جيلدا

 

يك چيزي درباره خونه است كه منو تبديل به هيولا مي كنه

من سياست هاي اونو دوست نداشتم، اما از حاضر جوابيش خوشم ميومد

اون از تحقير كردن تمام زنانش دست برداشته

تو اونو ديدي، ديدي كه به چه سختي تلاش ميكرد

 

همه اش ميخواد كه اونو به دوستان تيراندازش نشون بده

 

ميا ما برگشتيم

حرومزاده

 

 

لطفاً در رو ببند!

 

امروز نبايد سركار بري
من حالم خوبه

 

من حالم خوبه

 

بايد به پليس خبر بديم؟
اون يك رقاص استرپ تيز بود

 

اونا ميگن كه اون خودش خواسته و پول گرفته

پس ميرم و خودم مي بينمش
توي سلول تمومش مي كني؟

 

اون دوستان قدرتمندي داره

 

لوسين؟ جيلدا بيس

 

ميا خبر نداره كه من زنگ زدم

اون شب گذشته كمي هيجان زده شده بود

آره، درسته

 

كاري كه مي كني رو دوست دارم

و من از اون قويترم

 

فكر كردم ما بايد همديگه رو ببينيم
مي فهمم

 

گاي؟
بله؟

ماكس ميخواد امروز ناهار بخوره
اون ميخواد درباره يك نمايشگاه ديگه صحبت كنه

واست مهمه؟
نه، البته كه نه

بايد ميا رو ببري يك فيلمي چيزي ببينه
اون لازمه كه بيرون بره

فكر خوبيه
شايد يك فيلم كمدي

 

Meanwhile در اسپانيا

جنگ داخلي شدت ميگيرد

خارج از کنترل

 

سلاح هاي سنگين و بمب آتش زا

در مادريد باريد و درگيري را قوت بخشيد.

سفارت بريتانيا مورد هدف قرار دارد

 

روزانه صحنه هاي ويران شده زيادي در همسايگي وجود داد.

 

مردم غير نظامي در شهر مورد ازدحام قرار دارند

 

در پاريس Lucille Paré آفرينش جديدش رو هديه ميکنه...

 

فكر كردم شايد نظرت عوض بشه

دوست انگليسيم بهم ميگه كه من خيلي يك دنده ام

بايد فكر كنم اون نمي دونه تو كجايي؟
هيچ كس نمي دونه

 

شايد بايد درب رو قفل كنم

 

چرا تصميم گرفتي پرستار بشي؟

 

مي خواستم يك رقاص بشم

 

پدرم يك معدنچي بود. يك آشوب طلب

 

خونه ما هميشه پر از سياست بود

اما هميشه مي خواستم برقصم

 

دو سال قبل اونا اعلان يك جمهوري سوسياليست در اوستورياس كردن

 

يك خونه در خيابون ما به بيمارستان تبديل شد

من سعي كردم كمك كنم اما كاري بلد نبودم

و مردم

 

توي دستام ميمردن

 

و بعد سربازان اومدن

 

من سعي كردم جلوي اونا رو بگيرم تا برادرم رو نبرن، و اونوقت اونا پام رو داغون كردن

 

بعد از اون قضيه مي دونستم كه ديگه نمي تونم يك رقاص باشم

 

و مي خواستم به مردم كمك كنم

 

واسه همينه كه دارم يك پرستار ميشم

و واسه همينه كه مي خوام به كشورم برگردم

 

سلام
چطور پيش رفت؟

 

خوب بود
ميخواي يك نمايشگاه ديگه راه بندازي؟

 

ما فكرهايي مختلفي داريم
من بيشتر حرف ها رو زدم

 

چرا شما دو تا اينقدر بيچاره بنظر مياين؟
كنياك ترويس

 

ما يك فيلم كوتاه از اوضاع روز در اسپانيا ديديم

قرار بود تو اونو خوشحال كني

فكر من بود

مي خواستيم ببينيم كه چه اتفاق ديگه اي در دنيا داره ميفته

جنگ ها هميشه وجود داره

در حالي كه مردمي هستن كه شهيد ميشن

 

ادامه بده. بگو چطور احساس گناه مي كني

 

بعد از اون فيلم، ما توي پارك نشستيم

جدي ميگم
لازمه كه تو از سيستمت دست بكشي

چون تو احساس گناه مي كني كه زندگي اينجا خوبه

در حالي كه اونجا اتفاقات وحشتناكي داره ميفته

بعد از اينكه درباره اش حرف زدي، احساس
بهتري پيدا مي كني چون نشون دادي كه واست مهمه

 

به سلامتي تو

 

واسه خلاص شدن از شر اون مرد فاسد

 

و تو

 

واسه خلاص شدن از احساس گناهت

 

به سلامتي ما
به سلامتي ما

 

تو توي يك پيله كرم ابريشم زندگي مي كني
درباره جهان بيرون فكر نمي كني

 

من وفاداريم رو به كساني كه اطرافم هستن اظهار مي كنم

ما چه بخوايم و چه نخوايم توي اين دنيا شريك هستيم

تو مي توني توي تختخواب من شريك باشي تا زماني كه
فيلم هاي اوضاع روز و روزنامه هات رو توي تخت نياري

 

با من ازدواج كن

 

چي؟
جدي ميگم

 

اگه يك روز صبح بيدار بشم و ببينم تو شوهرم شدي، من فرار مي كنم

 

چه فرقي مي كنه؟

وقتي كه مردم ازدواج مي كنن از تلاش كردن دست ميكشن

 

به هر حال تو ميخواي كه بچه دار بشي
يك روزي

 

تو بايد يك بچه از ميا داشته باشي
اون خوشگل ميشه

 

بعضي اوقات اولين چيزي كه به ذهنت مياد رو ميگي

چيزي كه ميگم رو بايد سانسور كنم؟

اگه قراره بچه اي داشته باشم، مي خوام از تو باشه

مادرم ديوونه بود. پدرم رو هم كه ديدي
من ژن بدبختي دارم

 

مزخرف ميگي

 

سرتو بلند کن

 

نور پشتي رو زياد کن

 

درسته، گاي ميتونه انجامش بده.

 

مشكل چيه؟

 

اوضاع توي اسپانيا داره بدتر ميشه
حالا دوستان من اونجا هستن

و تو هم ميخواي خودتو توي جنگ يك نفر ديگه به كشتن بدي؟

اين جنگ يك نفر ديگه نيست

اون به همون اندازه كه اگه اينجا اتفاق ميفتاد جنگ ماست

 

ما همه توي يك دنيا با هم شريكيم

 

هر پرستار آموزش ديده اي رو اونا جذب مي كنن
من يك آدرس واست گرفتم كه به اونجا بري

 

چه كسي هر پرستار آموزش ديده اي رو جذب مي كنه؟

 

ميخوام به اسپانيا برم

نمي خواستم چيزي بگم تا وقتي كه مشخص شد

و حالا وقتشه كه منم برگردم

 

اونا اونجا پرستار لازم دارن

 

ما واسه يك ساله كه داريم با هم زندگي مي كنيم

 

مگه من چي هستم كه تو حتي نمي توني برنامه ات رو به من بگي؟

من نقطه اشتراك زيادي نديدم

تو نقطه اشتراك زيادي در صبحت درباره به خطر انداختن زندگيت نديدي؟

 

و ميا رو هم با خودت ميبري؟

 

هميشه مي خواستم برگردم تا يك پرستار بشم

 

تو هرگز گوش نميكردي

 

البته. بايد فكرشو ميكردم كه اينطوري بشه

 

تو احساس گناه بقيه رو مي كني

 

اين يك جور بيماريه

 

خدا رو شكر كه منو مبتلا نكرده

 

پدر جيلدا به آمريكا مسافرت كرده

و به عنوان خداحافظي، ما هفته پيش رو در قصر ييلاقي گذرونديم

 

مسئله جدايي ما هر لحظه بيشتر ميشد

و هرگز دوباره بحثش پيش نيومده بود تا روز گذشته

 

من ديگه نمي تونم بخورم

 

چرا تو مي توني

 

ما واسه همه اون زمان ها مشروب مي خوريم

و ديگه نمي تونيم دوباره با هم مشروب بخوريم

 

وقتي به پاريس برگردم واسه اين كار وقت داريم

 

اگه با يك زخم وحشتناك برگشتي نمي خوام ببينمت

 

بي خيال، بيا مشروب بخوريم
تو كه نمي خواي بخوابي

بيدار شو
من خسته ام

 

جيلدا، تو مستي

 

خوب چرا مجبوري بري؟

 

خائن

 

صبر كنين

 

آتش

 

پيش به جلو

 

حرومزاده هاي بيچاره. اونا هيچ شانسي نداشتن

 

اونا براي بيشتر از نيم ساعت اقامت کردند.

 

جيلداي عزيزم

 

ديرزو، در يك كمين پشت خطوط دشمن

من يك سرباز جوون ملي گرا رو كشتم

 

اين كلمات چقدر ناكافي هستن

 

وقتي اون مُرد يك نشان كوچيك دستش بود كه محكم گرفته بودش

با عكسي از يك زن جوون

 

فكر كنم، همونطور كه من اين نامه رو مي نويسم، اونم منتظر خبري از اونه

 

و اميدواره كه حالش خوب باشه

 

جيلدا عزيزترينم

 

هنوزم نامه اي از طرف تو دريافت نكردم، كه اين موضوع قلبم رو ميشكنه

 

مي دونم كه از نظر تو تمام جنگ ها بيهوده است

و براي ما بخطر انداختن جونمون يك خيانته

به خودمون و به تو

 

اما كشورم بخشي از منه

و اگه من اينجا نبودم، من به خودم خيانت كرده بودم

و حتي بيشتر از اون، به برادرم

 

به من اعتماد كن

بودن من اينجا به اين معنا نيست كه من تو رو كمتر دوست دارم

 

اگه مي توني منو ببخش

و مي دوني كه هميشه به تو فكر مي كنم

 

غافلگير ميشم اگه تو واسه هر دوي ما نامه بنويسي

اما بهت التماس مي كنم كه حداقل واسه گاي نامه بنويس

 

واحد اون در ترويله

 

كه جنگ اونجا به ويژه تلخ تره

و اونجا سرما شديدتره

 

نمي تونم بمونم
تا چند لحظه ديگه ما يك عمل رو شروع مي كنيم

مي دونم

 

ما چند روز پيش افرادي رو از واحد تو درمان كرديم

اينطوري فهميدم كه اينجا بودي
درباره تو پرسيدم

 

اونا گفتن كه تو هيچ عصبي نداري

تو هميشه آرومترين فرد در ميان طوفاني

اگه من اينطوريم، واسه اينه كه خيلي خسته تر از اون شدم تا بترسم

 

كي شيفتت تموم ميشه؟

ما هرگز نمي دونيم. امشب كجايي؟

 

از اينجا خيلي دور نيست. يك دباغ خونه قديميه

 

مي شناسمش

 

اگه بتونم، ميام

 

تو بايد مرده باشي
نه. من يك اسلحه مخفي دارم

 

به حد كافي قويه تا كمكت كنه چيزهايي كه در طول روز ديدي رو فراموش كني

 

خبري درباره اون شنيدي؟

 

نامه هاي ديگه اي داشتم، اما نه از طرف اون

 

و تو چي؟

 

نه

 

چرا اون نامه نمي نويسه؟

 

اون تو رو بيشتر از اونچه كه قبول داشته باشه دوست داره

 

و يك روزي شما دوباره باهم خواهين بود، مي دونم

 

اين اواخر از خودم سوال مي كردم واقعاً اين ارزشش رو داره

شايد حق با اون بود
دنيا به ما ربطي نداره

مي دوني كه اين حرف رو قبول نداري
اما ما داريم چيكار مي كنيم؟

آلمان ها و ايتاليايي ها در طرف ديگه، فقط موضوع مهم زمانه

اونوقت شايد بقيه دنيا بفهمن كه چه اتفاقي داره ميفته

 

تو هميشه فرد معقولي بودي
من معقول بودم؟

 

نه در انتخاب مردهايي كه با اونا بودم، يادته؟

 

بايد سعي كنيم بخوابيم

 

مي دوني، جيلدا يك بار گفت ما دو تا بايد بچه دار بشيم

 

مي دوني من و اون عاشق هم بوديم؟

 

مي دونستم

 

مي خواستم بهت بگم، اما اون هميشه مي گفت تو بيش از حد انگليسي هستي

 

شايد حق با اون بوده

 

اون وقت ها شادترين لحظات زندگيم بود

ما سه نفر در كنار هم

 

و من و تو اومديم اينجا

 

ما انتخاب ديگه اي نداشتيم

 

چطوري مي تونم اينقدر خسته باشم

و هنوزم احساس حسادت بكنم؟

 

هميشه به تو حسوديم ميشد

 

اون خوشحال ميشه

 

همه چيز دعاي خير اونو ميخواد

 

ماشينت اينجاست
اون دكتره و دوستمه

 

اون قانع شده كه من يك نوع تقدس دارم چون هرگز با كسي خودموني نميشم

خيلي خوشحال شد وقتي بهش گفتم كه مي خوام بيام و تو رو ببينم

اون اصرار داشت كه خودش منو برسونه

 

آخرش از هاله نورم بيرون اومدم

 

هيچ روشن بيني در كار نيست

 

ما به سوي آينده كورمون در تاريكي در حركتيم

 

اينم يك نوع راه رفتنه

 

صبح آخرين روز زندگيش، اون با چشماني پاك به سوي مرگ اومد

شجاع و ناشناخته

 

و وقتي كه برف ها آب بشه، بهار اومده

 

يك پاياني واسه جنگ

 

يك گل كوچك

 

مبارك، بي نظير

 

ديگر شكوفه نمي هد

 

جيلدا

 

بايد بهت بگم كه دوست عزيز ما مرده

 

قبل از اينكه اون اتفاق بيفته من ديدمش

 

اون خيلي زيبا بود

و خيلي عاقل شده بود

قويتر از من

 

چند ماه بعد، وقتي كه نيروهاي جمهوري خواه يواش يواش متلاشي شدن

من با باقيمونده واحدم به فرانسه برگشتم

 

تمام تلاش هاي ما بي نتيجه بود

 

جنگ در اسپانيا گم شده بود

 

من با شما از كابينت روم

در خيابان دهم صحبت ميكنم

 

امروز صبح سفير انگلستان در لندن

 

آخرين يادداشت را به دولت آلمان ارائه كرده بود

 

كه ما از خود آنها شنيديم در آن يادداشت بيان شده بود كه تا ساعت 11

 

آنها آماده مي شوند كه يكباره تمام نيروهاي خود را از لهستان به عقب بكشن

 

يك منطقه جنگي بين ما بوجود ميايد

 

الان بايد به شما بگم كه

اون تعهد اين چنيني نرسيده...

 

و در نتيجه اون

اين كشور با آلمان در جنگ خواهد بود

 

جنگ عليه فاشيست هاي اسپانيا فقط يك نمايش بود

 

جنگ بزرگتر در حال شروع بود

 

كمتر از يك سال بعد

لهستان، نروژ، هلند، بلژيك و فرانسه مورد تاراج و تاخت و تاز قرار گرفتن

 

و آلمان ها وارد پاريس شدن

 

بعيد مي دونستم كه اونو دوباره ببينم

 

جنگ من در زمينه اطلاعات بود

و اواخر سال 1944

من براي برقراري خطوط ارتباطي با نهضت مبارزان مقاومت

كه در حومه شهر نزديك لا مانش مستقر بودن فرستاده شدم

 

در اواخر بهار من به پاريس منتقل شدم

 

شش سال از وقتي كه اونجا بودم گذشته بود

 

پوشش من يك كارمند اداري واسه يك شركت صنعتي گرودنه هاي ريل دار

براي خطوط راه آهن فرانسه بود

و بعد از يك مدتي كه رسيدم، منتظر يك قرار بودم

 

ممنون عزيزم

 

مادرت چطوره؟

 

برگشته به وزن خودش

 

ممنون، يه پاستيس

 

از ملاقاتت خوشبختم

 

يه تاخير کوچيک وجود داره

 

اون ساعت 2 اومد

 

من منتظر ميمونم، تا زماني که اون منو بشناسه.

 

خوب بيا بريم ناهار بخوريم.

فکر خوبيه

آقا؟

 

شراب قرمز و يه قهوه

 

چه اشکالي هست؟

 

هيچي درسته؟

 

من گرسنمه.

 

اون منو ديد؟ مطمئن نبودم

 

اما بعد از شوك اوليه چطور مي تونستم غافلگير بشم؟

جيلدا دنيا رو اونطور كه بقيه ميديدن نديد

اون از خودش مراقبت ميكرد

و مطمئن بود كه با اين روش اون زنده ميمونه

لطفا به اينها گوش کن

پيغامهاش شخصي

 

پيغامهاي مهم براي استورک

 

ما هيچ خبري از استورک نداشتيم.

 

...بلافاصله.

 

پيغام براي ژوپيتر

 

تکرار ميکنم، پيغام براي ژوپيتر.

کلاريس چشمهاي آبي داره.

 

زمان طولاني اي شده، آقا

 

درسته

هنوز خانوم بيس رو ميبيني؟

 

اون هنوز اينجا زندگي ميکنه.

 

زماني که اون با نازي نبود.

 

اون مرد براي اون اولي نيست

و آخري هم نخواهد بود.

 

خسته ام از شکار خرگوش!

خرگوش ها سالمن، اين اسب من نميتونم بايستم.

 

يکي ديگه از 34؟

اين آخرين بطريشون بود.

اونا هميشه يه مقدار رو ميذارن کنار...

 

واسه موردهاي مهم و خاص.

 

يه 34 ديگه لطفا.

 

ببينم چي کار ميتونم بکنم قربان.

 

احسنت

 

من ميرم کنار رودخونه قدمي بزنم.

يه قلاب ماهيگيري ببر

 

!

 

کل ارتش ميره اونجا.

 

بس كن

 

سه روز من كنار جاده منتظر تو بودم

تو نبايد دوباره ميومدي

اون ميتونست هر وقتي به اينجا بياد و همه هم ببينن

اونا مي بينن كه تو وارد اين ساختمون ميشي

مشتري و همسرش از رستوران

آره، خوب، اونا خيلي درباره تو فكر نمي كنن

البته كه نه
تو اهميت نميدي؟

 

تا حالا شده به افرادي كه درباره من فكر مي كنن اهميت بدم؟

دوست دارم باور كنم كه يك بار تو به چيزي كه من فكر كردم اهميت دادي

 

چرا، جيلدا؟ چرا اينطوري؟

 

من هرگز خيلي شركتم رو دوست نداشتم
تو اينو مي دوني

آره، اما با يكي از اونا؟

فقط يك بازيه

 

الان نه

 

خوشحالم كه زنده اي

 

درباره ميا خبري داري؟

 

اون عاشقت بود، مي دوني؟

 

به همون اندازه كه من بودم

 

تو بايد بري

 

مي تونيم از پاريس بريم

ميريم به سمت ساحل
من مجوز دارم

مسخره بازي درنيار

 

تو عاشق اوني؟ اين آلمانيه؟

 

يا اينكه يك جور آرامش خاطره؟

 

يك قرارداد تجاري، مثل اوني كه با ماكس داشتي؟

واسه مدت نمايشگاه؟
حالا واسه مدت جنگ؟

 

برگرد

 

وقتي كه ما داشتيم عاشق مي شديم، تو هم به اندازه من اون احساسات رو ترك كردي

 

آره

 

بدن هاي ما هميشه با هم خوب بودن

 

گاي، منو فراموش كن

 

همونطور كه من تو رو فراموش مي كنم

 

تو حالا ديگه توي زندگي من نيستي

 

سلام، آقا

وقتي اونا بهم گفتن كه تو سه روز توي رستوران روي يك نيمكت نشستي

حرف هاشون رو باور نكردم

حالا مي فهمم چرا اين كار رو كردي چون منتظر بودي يك دوست دختر قديمي رو ببيني

يك دوست دختري كه تصادفاً وقتش رو با يك افسر آلماني مي گذرونه

مي فهمي داري جونت رو بخطر ميندازي؟
جون همه ماهايي كه اينجا هستيم رو به خطر ميندازي؟

 

خوش شانسي كه با گلوي بريده شده بيدار نشدي

تو مي دونستي اون با يك افسر آلمانيه؟

بله، آقا

و هنوزم مي خواستي كه اونو ببيني؟
من خيلي وقته كه اونو مي شناسم

من يك پيشنهاد خوبي دارم كه لندن تو رو از اينجا بيرون بكشه

اونا اين كار رو نمي كنن، چون كس ديگه اي با تاييديه تو

كه بتونه در كمترين زمان ممكن جايگزين بشه وجود نداره

من ديگه اونو نمي بينم
اگه اين كار رو بكني، خودم مي كشمت

 

تو هنوز بهش اعتماد داري؟

 

چاره ديگه اي داريم؟

 

ميتوني بموني؟

فقط يک ساعت.

 

تو خيلي زيبايي

 

اندازه بود، آره؟

 

احساس خيلي خاصي دارم

 

يك روزي، جوراب زنانه ساق بلند واست ميگيرم

وقتي جنگ تموم بشه
وقتي جنگ تموم بشه

 

ميفهمم.

 

منو در جريان بذار.

 

ميخوام به زبون تو حرف بزنم
قول دادي كه يادم ميدي

اما ما زبون اختصاصي خودمون رو داريم، من و تو

 

و وقتيكه متفقين اين جنگ رو ببرن

ما مي تونيم توي خواب هم انگليسي حرف بزنيم

 

فكر كن، اگه من يك سال ديگه توي كمبريج بودم

 

شايد اون موقع همديگه رو مي ديديم

 

بيا دوباره شروع كنيم

 

امشب كمي پريشون بنظر ميرسي

 

من اينجام

 

همونطور که ميبيني

 

ما حمله مون رو فوکوس ميکنيم روي خطوط ارتباطي اونها.

 

و يه سري سورپرايز براي اونها داريم.

 

شبيه گهه!

 

با گه آغشته شده، بوش هم مثل اون شده!

 

ولي هر کدوم به حد کافي قدرتمندند

 

تا يه تانک رو داغون کنن.

 

در تعجبم كه امشب كي مياد

 

توي جلسه خوب بودي

 

تو درست فهميدي

 

متاسفم كه اون روز تعقيبت كردم

 

نه، تو واسه اين كار دليل داشتي

 

مي دونم دوست داشتن يك نفر چطوريه

 

ممنون

 

جنده آلماني!

 

اون چي بود؟

لطفا، فرانس!

من چيزي نشنيدم.

 

چرا به اونا اجازه ميدي بهت توهين كنن؟

اگه جاي ما عوض ميشد و تو در برلين بودي

مي فهميدي كه خودت هم همين كار رو ميكردي

و انتظار داشتي كه مجازات بشي

 

من عصبانيم چون

 

نمي خوام هيچي امشبِ ما رو خراب كنه

چرا امشب؟
چون

 

چون تولد توست

 

عزيزم، هيچوقت بهم نمي گفتي

و مي دونم كه اين حق ويژه زنانه

 

اما مي خواستم بدونم كه چطوري مي تونيم جشن بگيريم

 

منو ببخش، برگه هات رو نگاه كردم

 

عروسكم، تو ناراحتي؟

 

اما چرا؟ سي و سه

 

فكر كردم حداكثرش 28 باشه

 

بازش كن. خواهش مي كنم

 

تکرار ميکنم، جغده داره تخمهاش خودش رو انبار ميکنه.

 

.

 

تکرار ميکنم...

پس ما در حالت آماده باشيم

 

چي پيدا کردي؟

اسم رمز بيسکت.
اون داره واسه يه ملاقات مياد اينجا.

 

9 صبح امروز در براسري بون.

شرحي گرفتين؟

 

نه اون در رفت.
داريم تلاش ميکنيم برش گردونيم.

 

آتيش داري آقا؟

 

بله.

 

برو دستشويي و لباس هايي كه اونجاست رو بپوش

 

عشقم

 

اونا بيسكت،مردي كه باهاش ملاقات داشتي رو گرفتن

چطور تونستي

 

يك دوچرخه اون بيرونه
تو دو دقيقه وقت داري

 

كمبريج يادته؟ روز بعد؟

 

مثل پسرها شدم؟
جيلدا

 

نظري ندارم

 

فقط 30 ثانيه بهم وقت بده

 

اون بايد خودش باشه!

 

بيارينشون تو.

 

هر هفته تخم مرغها رو از مزرعه بيار.

ممکنه بتوني برامون املتي درست کني!

 

مرد دوم؟

اون رفت پايين براي قضاي حاجت!

 

و زنه؟
اون هم همينطور.

 

گوش کن!

 

چي شده؟
بيسكت ديشب دستگير شده

ما هم تازه فهميديم

 

كي بهت خبر داده؟
زني كه رفتم ببينمش

 

يه راست از طرف گشتاپو.

برگرد پيش جنده اش.

 

خاموشي شهر!

 

حرومزاده!

خفه شو!

 

عجب سورپريزي
فكر كردم توي حالت آماده باشي

 

ما رو دست خورديم
يك طوفان در راهه

 

توي اين هوا هيچ حمله اي در كار نيست

 

روزت چطور بود؟

 

گيج كننده. نا اميد

 

اما نه ديگه

 

من سربلند شدم. به نوعي اونم در طرف ما بود

 

قبل از اينكه به فكر راهي واسه ديدن اون باشم

حوادث بزرگتري ما رو در برگرفت

 

روز شروع عمليات

 

پاسبان!

 

چيه؟
زانوم!

 

قايم شو!

 

بيا بريم!

 

دست منو بگير.

 

من پوششت ميدم!

 

منو همينجا ول کن!

برو!
بجمب!

 

کافيه.

 

واسه کي کار ميکني؟

 

بذار زنده بمونم.

 

لطفا.

 

واسه يك چند روزي من توسط كشيش مراقبت ميشدم

 

و بعد به بيمارستاني در انگلستان برگردونده شدم

هنوزم فكر روشني درباره حضور و نقش جيلدا در نهضت مقاومت نداشتم

 

تمام چيزي كه مي دونستم اين بود كه با وجود تمام اين اتفاقات

وقتي جنگ تموم ميشد، ما دوباره در كنار هم بوديم

همونطور كه ميا قبلاً پيش بيني كرده بود

 

سرگرد الان شما را مي بينه، آقا

 

لطفاً فقط يك لحظه اينجا منتظر باشين

 

گاي، خيلي وقته
بله، قربان

 

اولين تماس از طرف ما نبود
اون به ما نزديك شد

 

در واقع، بيش از يك سال بود قبل از اينكه من بفهمم اون كي بود

وقتي فهميدم اون جيلدا بود

به همون اندازه غافلگير شدم كه مطمئنم شما شدين

 

هر چند بايد فكرش رو مي كردم كه شما اونو بهتر از من ميشناختين

 

اولين عاشق اون در دفتر استولناجل كار ميكرد

اون اسناد رو از كيفش با يك دوربين مينياتوري كپي ميكرد

اون با دوربين ها آشنايي كامل داشت

بعد اونا رو از طريق قرارش در آرايشگاه زيبايي منتقل ميكرد

افسر اطلاعاتي كه اون در حال حاضر با اونه خيلي محتاط تره

اما اون اخطاري كه به ما داد

كل فرار رو از عمليات نفوذي نجات داد

و وقتي كه تو به ديدن اون رفتي، جون همه رو به خطر انداختي

چرا بهم نگفت؟

تو دليلش رو مي دوني
اگه دستگير و شكنجه ميشدي

 

اين كار واسه كل گروه خوب نبود

 

پاريس در هرج و مرجه

نهضت مقاومت در تلاشه كه شهر رو آزاد كنه

و هيچ توجيه ممكن و قانع كننده اي واسه فرستادن دوباره تو به اونجا وجود نداره

اما همونطور كه هر دوي ما مي دونيم اون خيلي باهوشه

من خيلي نگران اون نيستم

من نگران آلمان ها نيستم

 

البته اگه تو مطابق خواست خودت به اونجا بري

 

من نمي تونم جلوتو بگيرم

 

ببين کي اينجاست!

 

خانوم ديبرت رو ديدي؟

 

نه دو روزه نديدمش.

 

چي شده؟

نگران اون عاشقتي؟

 

اون رفته خونه!

 

چرا از گشتاپو نميپرسي؟

 

قوت قلب!

 

پيغام منو گرفتي؟
من با تو نميام

مردم رو اون بيرون ديدي؟

اگه من همين جا بمونم در امانم
وقتي كه متفقين برسن

چرا تو با من نمياي؟
مي تونم تو رو به آلمان ببرم

 

مي دونم كه كار راحتي نيست، اما حداقل در اماني

 

فرانس، دوستت ندارم

 

واي، خدايا

 

نه

 

يه بوس آخر؟

 

من رفتم از بينشون! با مادرم صحبت کردم.

اولين بار توي 4سال!

عاليه!

فردا تولد پسرمه. 6ساله ميشه.

 

فقط اميدوارم اونو بشناسم

 

ممنون واسه بلند کردن

 

داري فشارش ميدي؟
فردا توي پاريس خواهيم بود.

ميدونم.

 

يه روز فرقي ميکنه؟

 

خوب، عشقم، من درتلاشم تا شرايط اون موقع

 

و شرايط الانم رو درك كنم

 

دو تا جنده کنار هم!

 

من فقط با سربازهاي عادي بودم.

 

هيچ وقت از کسي مطلع نبودم!

 

اين به دليل توست!

 

تو يه افسر داشتي!

 

از رازها باخبر بودي!

 

اونا منو به دليل تو ميکشن!

 

اونو ببرش بيرون!

کجا؟

ببرش!

 

تکونش بده!

 

عاشق تو

 

خواهرمو شکنجه کرد...

تا بميره!

 

و خيلي هاي ديگه.

 

هميشه

 

تو به خوابيدن با اون ادامه ميدادي.

 

تو نميفهمي...

 

سه روز وفت برد تا اون بميره.

 

سه روز!

 

مقايسه شد با اون

 

تو خوش شانس خواهي بود.

 

خوب، عشقم، من درتلاشم تا شرايط اون موقع

 

و شرايط الانم رو درك كنم

 

هميشه باور داشتم كه اولين وظيفه ما

حفظ و نجات جون خودمونه

 

اما من با محكوميت عقيده ديگري در تقابلم

كه همه چيز از قبل ترتيب داده شده بود

 

كمين و زمان در گذره

 

بنظر مياد بايد بقيه عمرم رو در يك نوع ممنوعيت زندگي كنم

 

و با نگاهي به گذشته

احساس مي كنم كمي ارزش دوستي مون رو فهميدم

بين تو و من و مايا

 

بعد يك روز بيدار شدم

 

و فهميدم كه دو نفر از كساني كه خيلي واسم مهم بودن رو از دست دادم

 

بعدش فهميدم كه ما نمي تونيم تنها زندگي كنيم، و از دنيا كناره گيري كنيم

و باور كنيم كه نمي تونيم عليه سرنوشتي كه ما رو در برگرفته بجنگيم

 

تو حق داشتي كه گفتي من يك روزي به نظرت اهميت ميدم

 

اما اشتباه فكر ميكردي كه من گريه نمي كنم

 

دوستت دارم

 

ترجمه، تصحيح، زمانبندي و تنظيم زيرنويس از : آرمين
armin.mail007@yahoo.com